در دوران پرآشوب قرن بیستم، دو کشور ایران و ترکیه در شرایطی مشابه اما با نتایجی متفاوت با بحران‌های سیاسی و نظامی روبه‌رو شدند. آتاتورک در ترکیه و رضاخان پهلوی در ایران، به‌عنوان دو رهبر نظامی، تلاش کردند تا از طریق اصلاحات مدرن‌سازی، کشور خود را به سوی استقلال و ثبات هدایت کنند. با این حال، تفاوت در عملکرد ارتش‌های این دو کشور در برابر مهاجمان خارجی نشان‌دهنده اختلافات بنیادین در ذهنیت تاریخی، ساختار اجتماعی و مدیریت ملی بود.

مقاومت قهرمانانه ترکیه در برابر اشغالگران

پس از شکست امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، ترکیه با خطر تجزیه و اشغال توسط نیروهای متفقین، به‌ویژه انگلستان، فرانسه و یونان مواجه شد. در این شرایط بحرانی، مصطفی کمال آتاتورک توانست با تشکیل یک ارتش مردمی و تأکید بر همبستگی ملی، جنگ استقلال ترکیه (۱۹۲۰–۱۹۲۳) را رهبری کند.

ارتش ترکیه با فداکاری و مقاومت چشمگیر، تلفات سنگینی بر دشمن وارد کرد و با ۲۰۰ هزار کشته و زخمی، از خاک کشور دفاع نمود. این جنگ سرانجام به پیمان لوزان (۱۹۲۳) ختم شد که استقلال ترکیه را تضمین کرد. آتاتورک توانست از طریق احیای حس ملی‌گرایی و مشارکت مردمی، ترکیه را از خطر تجزیه نجات دهد و الگویی از مقاومت در برابر سلطه‌جویی خارجی ارائه دهد.

تسلیم ارتش پهلوی بدون مقاومت

در سوی دیگر، در سال ۱۹۴۱، ایران تحت حکومت رضاخان پهلوی، با تهاجم نیروهای متفقین مواجه شد. این حمله با هدف تضمین امنیت خطوط تدارکاتی شوروی در جنگ جهانی دوم صورت گرفت. اما برخلاف ترکیه، ارتش رضاخان تقریباً هیچ مقاومتی از خود نشان نداد و نیروهای متجاوز، توانستند بدون درگیری جدی وارد تهران شوند و رضاخان را وادار به کناره‌گیری کنند.

این رویداد نشان‌دهنده ضعف ساختاری و روحی ارتش پهلوی بود؛ ارتشی که بیش از آنکه یک نیروی ملی و مردمی باشد، ابزاری برای تثبیت قدرت فردی شاه به شمار می‌رفت. عدم اعتماد عمومی به ارتش و غیاب فرهنگ مقاومت، شکست ایران را در برابر متفقین تسریع کرد.

تفاوت‌های ریشه‌ای در ذهنیت تاریخی و فرهنگی

1. ذهنیت اقتدارگرا در برابر ذهنیت مشارکتی

در ایران، ساختار سیاسی اقتدارگرا باعث تمرکز قدرت در دست حکومت و فاصله‌گیری مردم از فرآیندهای ملی شد. ارتش رضاخان نیز در همین ساختار عمل می‌کرد و فاقد حمایت مردمی بود. در مقابل، ترکیه با تأکید بر مشارکت مردمی در جنگ استقلال، توانست انسجام ملی و روحیه همبستگی را تقویت کند.

2. روحیه خودباوری در برابر بی‌اعتمادی به توان داخلی

ترکیه با رهبری آتاتورک، حس خودباوری ملی را احیا کرد و مردم را متقاعد ساخت که می‌توانند بدون وابستگی به قدرت‌های خارجی، استقلال خود را حفظ کنند. اما ایران، با نوعی بی‌اعتمادی به توانایی‌های داخلی مواجه بود که این ضعف به ارتش نیز سرایت کرد.

3. فرهنگ استقلال‌خواهی در برابر فرهنگ انفعال

در ترکیه، جنگ استقلال بر پایه یک فرهنگ ملی‌گرایانه و تأکید بر آزادی و خودمختاری شکل گرفت. این فرهنگ که ریشه در تاریخ عثمانی داشت، توسط آتاتورک تقویت شد. اما در ایران، رویکردهای منفعلانه در برابر قدرت‌های خارجی و عدم تقویت حس مسئولیت ملی، مانع شکل‌گیری چنین فرهنگی شد.

4. تفکر مقاومت‌محور در برابر تفکر سازش‌محور

ترکیه با اتخاذ رویکردی مقاومت‌محور، از فرصت‌های سیاسی و ضعف دشمنان خود بهره‌برداری کرد. در مقابل، ایران به دلیل ضعف در ساختارهای سیاسی و نظامی، اغلب به سیاست سازش و تسلیم روی آورد که این تفکر در لحظات حساس، آسیب‌پذیری کشور را افزایش داد.

5. بسیج ملی در برابر تمرکز قدرت

یکی از کلیدی‌ترین تفاوت‌ها، توانایی ترکیه در بسیج ملی بود. آتاتورک با سازماندهی مردم و تمرکز بر حمایت جمعی، ارتشی ساخت که هم مردمی بود و هم قدرتمند. اما ارتش رضاخان، به دلیل تمرکز بیش از حد قدرت در دست شاه، فاقد ارتباط واقعی با مردم بود و در لحظات بحرانی نتوانست انسجام لازم را نشان دهد.

درس‌هایی برای امروز

تجربه تاریخی ترکیه نشان می‌دهد که موفقیت در برابر تهدیدهای خارجی نیازمند تغییر در ساختارهای اجتماعی و ذهنیت ملی است. هر کشوری می‌تواند از این تجربه درس بگیرد و با تقویت خودباوری، ترویج مشارکت مردمی و ایجاد نهادی نظامی مستقل و مردمی، به مقاومتی پایدار دست یابد.

قدرت واقعی یک کشور تنها در تجهیزات نظامی یا تعداد سربازان نیست؛ بلکه در روحیه ملی، اعتماد به نفس جمعی و آمادگی مردم برای دفاع از استقلال و عزت نهفته است. این درسی است که آتاتورک در ترکیه با موفقیت به اجرا درآورد، اما رضاخان در ایران از تحقق آن بازماند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *