istockphoto 471171618 612x612 1

حنیف چیست؟
نویسنده: خیراله ابراهیمی

“حنیف” یک دین بخصوص نیست یک صفت درونیست. حنیف یعنی کسی که به حق گرویده است. در هر مسلک دینی و مکتب غیر دینی می توان حنیف بود یعنی بحق گروید.

شیخ ابوالحسن خرقانی می گوید هرکه در این خانقاه می آید نانش دهید و از دینش مپرسید. یعنی وارد حلقه صوفیان شدن لازمه اش این نیست که حتما باید دین داشته باشی. هستند در خارج از ایران کسانی که وارد خانقاه می شوند و شروع به سیر و سلوک عرفانی می نمایند و کسی به اینها تکلیف دینداری نمی کند و اینها بدون اینکه لباس دین خاصی را به تن بکنند حنیف هستند یعنی به حق می گروند. پس رسیدن به حق شرطش حنیف بودن است و گرویدن به حق. و این الزاما به معنی متدین به دین خاصی از ادیان مرسوم زمان شدن نیست.

البته دین جهت نظم بخشیدن به امور اجتماعی و سر و سامان دادن به امور دنیوی و اخروی انسان لازمه ی جوامع بشری است. ولی رسیدن به حقیقت حسابش جدا از این مقوله است. رسیدن به حقیقت امری دیگر است و سر و سامان دادن به امور دنیوی و اخروی امری دیگر. البته در عالم درویشی، درویش با دو بال پرواز می کند یکی سیر و دیگری سلوک. سیر و سلوک هر دو برای درویش لازم است. سیر امری آسمانی است و مربوط به حال درونی درویش است. ولی سلوک امری زمین است و مربوط به نحوه معاشرت اجتماعی و اخلاقی اوست. در مرحله سلوک است که گفته اند:
گر حفظ مراتب نکنی زندیقی.

در مرحله سلوک است که درویش در جوامع دینی متدین است و مانند سایر متدینین پایبند آداب و رسوم دینی است.
ولی در مرحله سیر درونی فقط حنیف بودن شرط راه است یعنی بسوی حق متمایل شدن و گرویدن به حق.

در رهِ منزلِ لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

این همان جنون عشق است و نهایتا همین عشق انسان را به حق می رساند و عقل تا جائی خاص می تواند انسان را در این سفر همراهی کند. همانطوری که در سفر معراج، جبرئیل که سمبل عقل است پیامبر اسلام را تا جائی خاص همراهی کرد و از آن مرحله به بعد پیامبر اسلام با رفرف عشق به طرف حقیقت گروید. یعنی امور عقلانی که دین هم جزو آنهاست نتوانستند پابپای پیغمبر پیش روند. اینجاست که جنون عشق مطرح می شود یعنی فراتر از عقل پرواز کردن. یک درویش در عین حالیکه به مقام جنون عشق رسیده و از قید عقل بیرون جهیده در جامعه باید تابع اوامر دینی باشد. چون امور اجتماعی برای درویش یک سیر زمینی محسوب می شود که همان سلوک است.

ولی سیر درونی سالک، سیر آسمانی یا به عبارت دیگر معراج اوست که جبرئیل را پشت سر می گذارد.
آنجا هر ذره از کاینات برای سالک حکم جبرئیل را دارد و سالک پیام حق را از دل هر ذره  بدون واسطه جبرئیل می شنود.
آنجا سالک بلاواسطه با حق در ارتباط و اتصال است و جبرئیلی در میان نیست.
آنجا دین عاشق، خداست.

اینجاست که مولوی می گوید:

مذهب عاشق ز مذهبها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست...

اینجاست که علامه طباطبائی می گوید:

پرستش به مستی است در کیش مهر
برونند ز جرگه هشیار ها


اینکه بعضی ها می گویند حضرت محمد قبل از بعثت دین حنیف داشت معنیش این نیست که در زمان حضرت محمد دینی بوده بنام دین حنیف که همان دین ابراهیم است و حضرت محمد پیرو دین حنیف بود. در زمان حضرت محمد دین رایج آسمانی از بین ادیان ابراهیمی مسیحیت بود و حضرت محمد پیروی از آن نکرد. و ادیان و ایدلوژی و آئین های دیگری هم بودند که حضرت محمد به همه شان پشت پا زد. از جمله زرتشتی و بت پرستی و بودائی و غیره. مگر نه این است که هر دین آسمانی تازه وارد دین قبلی را نسخ می کند همانطوری که اسلام دین مسیحیت را نسخ کرد. مسیحیت نیز یهودیت را نسخ نمود و یهودیت نیز دین ابراهیم را نسخ کرد. دین ابراهیم هم دین نوح را نسخ کرده بود. پس در زمان حضرت محمد دین ابراهیم خلیل در میان نبود که حضرت محمد پیروش باشد. حضرت محمد حنیف بود یعنی متمایل به حق بود و گرایش به حق داشت بدون اینکه پیرو یکی از ادیان مرسومِ زمان خویش باشد.

از عارفی پرسیدند خدارا در مسجد می توان پیدا کرد جواب داد در خرابات نیز می توان به خدا رسید. پس حساب خرابات از حساب مسجد جداست. یعنی گروهی از طریق مسجد به خدا و امور معنوی رو می کنند و گروهی دیگر از طریق خرابات. گروه اول به معنویات دینی می رسند و بهشت و حور و قصور در انتظارشان هست. ولی گروه دوم با خود خدا سر و کار دارند نه با چیزی دیگر. یعنی خراباتیان هستند که به خدا می رسند نه مسجدیان.

جمعی به درِ پیر خرابات خرابند
قومی به برِ شیخ مناجات مریدند

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *